(قسمت اول تفکرات)الان حدودای ساعت 6 و 20 دقیقس.توی اتاقم نشستم و صدای تلوزیونو میشنوم که داره یه کارتون درمورد شهید محلاتی پخش میکنه.شهید محلاتی خودش به تنهایی دست به کار میشه و غوغا میکنه!و همینطور که از اسمش پیداست در اخر شهید میشه.
(قسمت دوم تفکرات)حدودای پنج سال پیش بود که اولین بار!با ماشین شخصی  رفتم مسافرت.بابام ماشین دوستشو قرض گرفته بود.405 مشکی تمیز و براق!اوا این اولش بود.روز اخر سفر حتی کارخونه بازیافت هم ازمون قبولش نمیکرد.خلاصه!سوار شدیم و دو دو چی چی رفتیم جاهای قشنگ قشنگ ایران(جاتونم خالی).
(قسمت سوم تفکرات)برای توقف تهران_مشهد رفتیم خونه یکی از فامیلای فامیلامون که اولین بار بود میدیدمشون.خلاصه خونشون شمال بود.از کجا فهمیدم؟از اونجایی که اتوبانارو رد کردیم از تهران شلوغ رسیدم به تهران خلوت و بعد از اون رسیدیم به تهران خلوت تر.یه شهرک بود.امش چی بود؟شهرک شهید محلاتی.
(قسمت چهارم تفکرات)تهران رو تصور کن.مزخرف ترین شهر پردود ایران بهترین شهر برای ترقی درسی و شلوغ ترین شهر کشور.پایتخت!کوچکترین تفریح انداختن یه کوله و رفتن به کوهه.به قول دبیر فیزییکمون:وقتی بری اونجا تازه میفهمی اینجا زندگی نمیکردی.خلاصه فکرشو بکن اون جمعیت الک شده بود و اون چیز میزای درشت تر مونده بودن روی تور الک. همینطور که از نظر میگذراندم!به صادر کردن چمن اون اطراف فکر کردم.پولدار میشدم.فقط چمن.از مبل و بشقاب و کلید های اسانسور پارکت خونه و شیشه ی چند جداره صحبتی ندارم.
(قسمت پنجم تفکرات)حقیقتش الان دوست دارم داد بزنم!اهای!محلاتی!منم با خودت میبردی.
موسیقی متن:ای میهنم ای سرزمین شیران تیتراژ پایانی انیمیشن حدودای 6 و 30.فکر کنم پرواز هما میخونش.
تو عکس هم انگار داره اشاره میکنه جلو نیاین


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها